سعید توکلی درون وبلاگ "ساقی مـیکده" نوشته است:

جاده‌ی چالوس

- ساناز روسریتو بکش جلوتر. سعید ساناز عکس گیر مـیدن من حوصله ندارما!

- سعید اذیت نکن دیگه. سعید ساناز عکس جاده چالوسِ ها. اینجام حتما خفه شم؟ هیچ‌نمـی‌بینـه. نترس. فوقشم گیر مـی‌کشم جلوتر خوب. اصلا مـی‌خوام راحت باشم.

- ساناز خانم بی‌خیـال شو خواهشا. جلوتر پلیس راه. روسریتو درست کن

- اَه. ترسوی بزدل. بیـا، سعید ساناز عکس خوبه؟

بزرگراه همت ساعت 10 شب

- کاش اتوبان همـیشـه انقدر خلوت بود سعید.

- بازم کـه روسریت افتاده!

- گیر نده‌ها. از کِی که تا حالا غیرتی شدی واسه من؟ نمـی‌خوام روسری سرم کنم. اصلا نمـی‌خوام حجاب داشته باشم. حتما کیو ببینم؟

- خره اینجا ایرانـه. مـی‌فهمـی؟ دوست داری گشت ارشاد بگیره ببرتمون؟ حالا کـه همـینجوری تو خیـابونی بهمون کاری نداره انقدر تابلو بازی درون بیـار که تا این بسیجیـا بگیرن ببرنمون.

- بسیجیـا الان خوابن سعید جان. گشت ارشادم کـه فقط سر چهاراه‌ها بود و دم ورودیـه ایستگاه مترو. اونام کـه چندوقته خدا رو شکر شرشون کنده شده.

(صدای ضبط بلند مـی‌شود و ساناز سر خود را از شیشـه ماشین بیرون مـی‌کند و جیغ بلندی مـی‌کشد. باد فرم موهای ساناز را بـه هم مـی‌ریزد)

مـیدان تجریش ساعت 6 بعد از ظهر

ساناز و سعید داخل ماشین نشسته اند. روسری ساناز روی شانـه‌هایش افتاده است. صدای خواننده‌ی زنی کـه خارجی هم مـی‌خواند بـه گوش مـی‌رسد. ترافیک خیـابان ماشین ساناز و سعید را بـه نمایشگاه تبدیل کرده است. جوان‌ترها حریص‌تر از مردهای سن و سال دار بـه ساناز چشم دوخته‌اند. ساناز گه گداری ابرو نازک مـی‌کند و عشوه‌ای مـی‌آید و با سعید بگو بخندی مـی‌کنند. احتمالا سعید بـه این پسرهای عزب‌اقلی‌ای کـه خیـابان‌های تهران را متر مـی‌کنند مـی‌خندد. اگر خوب نگاه کنی کمـی عقب‌تر ساناز و سعید دیگری هم مـی‌بینی. آن‌ها هم غرق خنده هستند. آنجا هم ساناز روسری ندارد. ساناز ماشین عقبی هم مـی‌خواهد راحت باشد. او هم از حجاب بدش مـی‌آید. حجاب دست و پای او را هم مـی‌بندد. اتفاقا سعید هم از نگاه‌‌های طمع‌آمـیز جوانک‌های آس و پاس خیـابان بدِش نمـی‌آید. صدای ضبط را بلند مـی‌کند که تا پوز سعید ماشین جلویی را بزند. که تا همـه بـه ساناز او نگاه کنند.

ساناز و سعید درون خیـابان های تهران پر شده است. همـه ی سعید ها دوست دارند ساناز خودشان را بـه رخ بکشند.ی بـه ساناز و سعید کاری ندارد. آن ها دیگر درون ایران زندگی نمـی کنند. آن ها دیگر درون خیـابان شـهید اندرزگو زندگی نمـی کنند. سعید و ساناز کاری کرده اند کـه دیگر بهتر هست خیـابان ولیعصر را همان پهلوی صدا بزنی! سعید دیگر بـه روسریِ ساناز گیر نمـی دهد. ساناز روسری را فقط دور گردنش مـی اندازد که تا اگری بـه آن ها گیر داد روی سرش بکشد.

********

اشاره ۱: سعید ساناز عکس پدر و مادرها سعید و ساناز را تربیت کرده‌اند

اشاره ۲: وقتی امر بـه معروف و نـهی از منکر را ذبح کردیم حتما فکر این روز ها را هم مـی‌کردیم

اشاره ۳: عصر خلافت امـیر مؤمنان علی(ع) بود، بـه آن حضرت گزارش رسید کـه در مسیر راه‌ها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمـی‌کنند، بسیـار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، درون ضمن سخنرانی بـه آنـها فرمود: «نبّئت انّ نسائکم یعن الرّجال فی الطّریق، اما تستحیون؟ لعن اللّه من لایغار؛ بـه من خبر رسیده کـه زنان شما درون مسیر راه‌ها بـه مردان تنـه مـی‌زنند، آیـا حیـاء نمـی‌کنید، خداوند لعنت کندی را کـه غیرت نمـی‌ورزد.»*




[داستان ساناز و سعید درون خیـابان‌های تهران! سعید ساناز عکس]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 07 Jul 2018 01:29:00 +0000